قصه دوم
مامان و بابامجيد در عيد 93 با هم دو تايي البته شما هم حضور داشتي ولي ماماني نمي دونست شما هستي در روز دوم عيد با بابا مجيد رفتن اول يزد و بعد بندرعباس پيش دوست بابا مجيد بعد با لنج باهم رفتن قشم ماماني كلي واسه خودش خريد كرد كاشگي ميدونست شما هم هستي و براي شما هم خريد ميكرد و بعد رفتن شيراز و بعد به تهران آمدند
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی